در آینه دوباره نمایان شد
با ابر گیسوانش در باد
با آن سرود سرخ انا الحق
که ورد زبان اوست
تو در نماز عشق چه خواندی؟
که سال هاست بالای دار رفتی و این شحنه های پیر
از مرده ات هنوز پرهیز می کنند! ...
نام تو را به رمز
رندان سینه چاک نیشابور
در لحظه های مستی
مستی و راستی
آهسته زیر لب
تکرار می کنند! ...
وقتی تو روی چوبه ی دارت
خموش و مات بودی
ما
- انبوه کرکسان تماشا
با شحنه های مامور
مامورهای معذور
همسان و هم سکوت
ماندیم
خاکستر تو را
باد سحرگهان
هر جا که برد
مردی ز خاک روئید! ...
در کوچه باغ های نیشابور
مستان نیمه شب
به ترنم
آوازهای سرخ تو را
باز ترجیع وار زمزمه کردند
نامت هنوز ورد زبان هاست ...
( محمد رضا شفیعی کدکنی [م.سرشک] - کتاب کوچه باغ های نیشابور - ۱۳۵۷ )
با ابر گیسوانش در باد
با آن سرود سرخ انا الحق
که ورد زبان اوست
تو در نماز عشق چه خواندی؟
که سال هاست بالای دار رفتی و این شحنه های پیر
از مرده ات هنوز پرهیز می کنند! ...
نام تو را به رمز
رندان سینه چاک نیشابور
در لحظه های مستی
مستی و راستی
آهسته زیر لب
تکرار می کنند! ...
وقتی تو روی چوبه ی دارت
خموش و مات بودی
ما
- انبوه کرکسان تماشا
با شحنه های مامور
مامورهای معذور
همسان و هم سکوت
ماندیم
خاکستر تو را
باد سحرگهان
هر جا که برد
مردی ز خاک روئید! ...
در کوچه باغ های نیشابور
مستان نیمه شب
به ترنم
آوازهای سرخ تو را
باز ترجیع وار زمزمه کردند
نامت هنوز ورد زبان هاست ...
( محمد رضا شفیعی کدکنی [م.سرشک] - کتاب کوچه باغ های نیشابور - ۱۳۵۷ )
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر