چیزهایی که من روز ایران (روز قدس سابق) به چشم دیدم:
- کروبی: همچنان مقاوم و استوار ، خستگی ناپذیر ، به چهره ای بشاش و شاد و پیشانی عرق کرده از جنگندگی های بی امان شیخ سبزمان
- خاتمی: همچنان خندان ، بی عمامه ، در میان کفتارهایی که عمامه از سرش انداختند
- گاز اشک آور با کاور کنفی ریزبافت (3 عدد) ، اسپری اشک آور (به تعداد لازم) ، سبزهای سیگار به دست و ماسک به دهان (بی شماررررررررررررر)
- شیرزنان و دخترهای مامان سبز (عجب جیگری دارن بعضی از این جیگرا!)
- احمقهای بسیجی و طرفداران ا.ن (به ازای هر 1000 نفر سبز ، یک عدد) ، با پرچمهای حزب الله که البته نیم ساعت بعد همان پرچم ها و چوبشان بر سر سبزها فرود آمد
- سر شکسته و خونین سبز (2 عدد)
- چشمهای ورقلمبیده از گاز اشک آور (تا دلت بخواد)
- لنگه کفش (2 عدد) که توسط برادران کودتاچی به میان سبزها پرتاب شد!
- "مجید سیب سرخی" بی ناموس (مداح هیئت عشاق الحسین) ، مشغول زیر نظر گرفتن محل دستگیری سبزها درپاساژ علی پروین توی هفت تیر ، مشغول طراحی انتقال دستگیرشدگان بود به همراه چند کثافت دیگر
- موتور ، ماشین و سطل آشغال سوخته (به تعداد لازم و کافی برای کشیدن خشتک کودتاچیان بر سرشان)
- امید ... شادی ... فریاد ... شجاعت ... پیروزی ...
- دل قوی دار ، سحر نزدیک است ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر